من...
حماسه خوان گلو خسته ی شبهای تحیر و تنهایی
با ترنمی که به فریادی درد می ماند
دردها را خاک
و طرح اندام سکوت را
از سنگفرش ذهنهای یخزده
پاک
می کنم
وتو...
مکبَر مومن منادی صبح رهایی
با خلوص تمام
«حی علی الفلاح»را
شور انگیز
مثل حس نسیم بهاری
در تار و پود پیکر پائیز
اذان می گوئی
در این شبی که وارث صدها هزار
تاریکیست
مریدانمان
افسوس
در خوابند.
شعر های قشنگی بود با اجازه من از روش کپی می گیرم!!!
سلام - حماسه خوان گلو....که درد ها را خاک و .... سکوت را ....از سنگ فرش ذهنهای یخزده پاک می کنی ...خسته نباشی. تازه وبلاگ شما را دیدم. خوشحال شدم. آرزو می کنم پر دوام باشید.
سلااام. خوبی؟
قالب نو مبارک .
آدرست رو گم کرده بودم تازه امروز پیدا شد!
راستی کنار وبلاگت خوبه بنویسی که اگر شعرها رو کپی میکنین منبع اون رو ذکر کنین...و بنویسی که شعرها نوشته خودته. متاسفانه در کشور عزیزمون کپی رایت رعایت نمیشه.
بووس...فعلا بای
شعرهات زنده و قابل تجسم و یه جوری شورانگیزن. مخصوصا اولی و سومی. البته این نظرم تکراریه، چون شعر جدید نذاشتی.
شعرهات
از لحاظ فرمی و تخیل واقعا قویه
خوش باشی و پیروز
سلام.به به....بازم بنویس
اون:....زخمی سالهای.....(که در جواب گفته بودی)را هم بنویس قشنگه